- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
وقتی بساط عـشـق بازی چـیـده می شد سـجـادۀ سـبـزی کـنـارش دیـده می شد یک پـیـرِ عـاشق با دعـای مستجـابـش در امـتـحـانِ عـاشـقی سنجـیـده می شد صبرش اگرچه شهرۀ هفت آسمان بود گه گاهی از زخم زبان رنجیده می شد گویا دوباره کـوثـری در بین راه است کـم کم سحـر شـام دل غـمدیـده می شد از نور زهـراییِ این فـرزند خـورشـید طومارغربت در جهان برچیده می شد دانـید این اسطـورۀ دلـدادگـی کـیـست؟ در آسـمـان ها این چنین نامـیده می شد او کیست؟ آقازادۀ شمس الشموس است آرامش جـان و دلِ سلطان طوس است او مثل نوری جلـوه کرد و بهترین شد همچـون رسـول الله پـیـغـمبر ترین شد از آسـمان ها آمد و جـاری تر از اشـک مانند زهــرا مــادرش کـوثـرترین شد سـر تـا به پـایش بود تـوحـیـد مـجـسّـم بر بـادۀ رب الـکــرم سـاغــرترین شد او چـند سالی گر چه مهـمان بود ما را امـا تـجـلّی کــرد و نـام آور تـرین شد بر تـار گـیـسویش گـره خـورده دل ما این شاه زاده، تک پسر، دلبرترین شد شـد زنـــده یـاد یــوسـف لـیـلا دوبـاره ابن الـرضا بود و عـلی اکـبـرترین شد در چند جایی که عـیان شد غـیـرت او با نـام زهـرا مـادرش حـیـدرتـرین شد فـرمــود بابـایـش از او بـهـتـر نـبـاشـد مــولــودی از او بـا بـرکـت تـر نـباشد او آمـد و ابن الـرضـایـی کــرد مــا را از بـرکت نـامش خـدایـی کـرد مـا را مـشـتی ز خـاکـیم و قـدم بر ما نهـاد و تا عرش برد و کـبـریـایـی کـرد ما را دسـت کــــریــمِ ایـن امــامِ ذرّه پــرور یک عـمـر مشـغـول گدایی کرد ما را صـوت دل آرای مـنـاجـاتـش سحـرهـا سر مست جانـان و هـوایی کرد ما را بوسـیدن خال رطب دارش در این ماه مـهــمـان بـزم با صـفـایـی کـرد ما را یک قـطـرۀ اشک از کـنـار سـفــرۀ او هر نیمه شب مردی بکـایی کرد ما را از گـوشۀ صحـن و سرای کـاظمیـنش مست حـسیـن و کـربـلایـی کرد ما را نـیـمـه نـگـاه اوست تـسـکـیـن الـفـؤادم دلـــداده ی اوصـــاف والای جــــوادم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
امشب بهـشـت آرزو را بـاز كـردنـد سرى ز اسرار مگو را بـاز كــردند خُـم خـانـۀ تـوحـيد را در بر گشودند بر باغ جـنّـت یک در ديگر گشودند مستان صافى دل كه قدسى نام دارند كوثر به جاى مى درون جـام دارند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
نـسیـمی از سر زلـفت بـهـار دنـیا شد تو آمدی و امیــدی به عشق پـیـدا شد درـست مـثــل زمــان تــولـد زهــــرا مدیـنه مثـل زمـین های مکـه زیبـا شد هزار و چهار صد سال می شود که خدا مرا پیاله به دست شرابتان کرده است چـگـونه شـکـر بجا آورد اسـیـری که غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
دست گـدای بـاده به دامـان رسیده است اوضاع دل دوباره به سامان رسیده است شوریده و پر از طرب و شاد و نغمه خوان بلبل به صحن سبز گـلستان رسیده است شوری به پاست در دل هرعاشق خراب بر کار عشق سلسله جنبان رسیـده است افـتـاده است غـرق تـواضـع به پـای او عرشی که دید مظهر ایمان رسیده است با جنس ناب و بوی گلاب و شمیم دوست با روحـی از لطافت بـاران رسیده است این مه جـبین که نـور دو چشم امام شد با عطر و بوی پونه و ریحان رسیده است از بـرکـت قـدوم پـُر از نـور این پـسـر چـشم رضا به خلقت باران رسیده است بر روی قـلب مـردم ایـران نـوشـته شد باب الــورود شـاه خـراسان رسیده است اینگونه است، میشود اینگونه هم نوشت باب الـمـراد مـردم ایـران رسـیـده است او چلچـراغ راه عروج است و عاشقی پیر و مراد و مرشد خوبان رسیده است او معجزات چشم کریمش نگفتنی است تعریف و وصف علم عظیمش نگفتنی است
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
یادتان هست نوشتم که دعا می خـواندم داشتم کـنج حـرم جامعه را می خواندم ازکلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محـکـمات کــلـمات تو مسـلـمـانم کرد کلماتی که همه بـال و پر پـرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحهً غـار حـراست خط به خط جامعه آئینۀ قـرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیّر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است هـمـۀ عــمــر دمـادم نـسـرودیـم از تـو قدر درکِ خـودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عــرق شـرم بـه پـیـشـانـی دفـتـر دارم شعـرهایم هـمه پـژمرد و نگـفـتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل مـا کی به تـو ایـمـان فـراوان دارد شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفـتـه رفـته نکند جـعـفـر کـذاب شویم تا تو را گـم نکـنم بین کویـر ای بـاران دست خـالـیِ مرا نیـز بگـیر ای باران من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کـلماتم کـلـمـاتـی ست حـقـیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیـم تو را دیر به دیر ای باران نـام تو در دل ما بود و هـدایت نـشدیـم مهربـانی کن و نادیده بگیـر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حـضرت دریـا ! دل ما را دریاب ما یتـیـمـیم و اسیریم و فقـیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش خـیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سـیر ای باران
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
آئـیـنـۀ چـشــم می کـنـدم سیـر حـالـتان حـیــرانـم از روایت فـعــل مـحـالـتـان مـظـلـومی آن قـدر که نـدارنـد اتـفـاق حـتی مـورخـان به سـر سنّ و سالـتان از میـوه های عـلم شما سـیر می شـویم حـتی اگـر به ما بـرسـد سـیب کـالـتان نفـریـن به ما اگـر به تـمـنـای روشنی بـیـرون بـیـاوریم سـر از زیـر بالـتـان ابن الرضای دومی و سجـده می کـنـیم بـر آفــتـــاب مـشــرقــی بـی زوالـتـان هرکس که سائل کرمت شد کـریـم شد کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد احـسـان خـانـــواده تـان از قــدیـم بـود آنــقـدر روی بـام شــمـا یـاکـریـم بـود راه تو را نـیـاز به خـدمـتگـذار نیست پـرده نـگـاه دار سـرایت نــســیـم بـود ای آسمان چه شد که شدی همنشین خاک وقـتـی خـدای عــز و جـلت نـدیـم بود ای آنکه چـو بـدستی بـازی کـودکـیت مثـل عـصـای معـجـزه هـای کـلـیم بود بــیــراهــه بـود راه، بــدون هـدایـتـت تنـهـا صراط نـور شـما مـستـقـیـم بود نام تو جـلـوه ای ست از اسـمـا پـنج تن هم گـشته ای امـام عـلـی، هم ابالحـسن وقـتش شده که بـاز به سجاده رو کنید وقتش رسیده با خودتان گفت وگو کنید وقتش رسیده است که در چـنتۀ قنوت کـار شــفـاعـت هـمه را باز رو کـنـید بـایـد حــصــیـر ســادۀ بی آبــروی را جــا زیــر پـای داده و بـا آبـرو کـنـیـد گـیـرم که آب ســرد نـیـاورد خـادمـت بـاید به آب گـرم بـهـشتی وضـو کـنید باید که باز زخـم و جراحات شیعه را با دست مـرحمـتگر مرهـم، رفـو کنید امشب دوباره سمت خـدا ساده میروید از جـــادۀ حـصـیـریِ سـجـاده میروید آقا از اینکه اینـهـمه تنها شدی ببـخش از اینکـه خرج مردم دنیا شدی ببخش مـظـلومی مقام تو تقصیر دشمن است امـا غـریب بـین احــبّـا شـدی بـبـخـش تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم مظلـوم بـی وفــا شدن ما شـدی ببخش تقـصیر ماست حرمتتان را شکسته اند زخـمـی بی تـفـاوتـی ما شـدی ببخـش حالا بـرای پـر زدنت گــریه می کـنـیم هی در ازای پرزدنت گـریه می کـنـیم
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام
تـب دارتـریـن تـب زدۀ بـسـتــر دردم پُـر سـوز ترین زمـزمـۀ حـنجـر دردم فـریاد عـطـش زد دهـن سـوخـتـه ام تا تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
گرفته جان نفسم در ثناى حضرت هادى دُر سخن بفشانم به پاى حضرت هـادى صفا و مروه كجا و حريم يوسف زهـرا صفاست در حرم با صفاى حضرت هادى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفــا کند به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند
: امتیاز
|
مدح امام هادی علیهالسلام
فـتاده مرغ دلـم ز آشیان در این وادی كه هـر كجـا رود افـتـد به دام صیادی به دانـهای دُّر یـكـدانه میدهـد بـربـاد نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی چنان اسیر هوا و هوس شدم كه نپرس نه حال نـغـمـه سـرایی نه طـبع وقّادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
سرچــشـمۀ تـمـامی انـدیـشه هـای نـاب دانـش پـژوه مـدرسـۀ عـشـق بـوتـراب اوصاف پاكـتان چقـدر بی نهـایت است یك خط زمدحتان شده موضوع صد كتاب شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز ای جـلـوۀ جـلال خـدا در پـس حـجـاب امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت از مـاورای فـــاصله ها بـر دلـم بـتـاب ما را دعا كـنـید همین لحظه از بهشت آقـا دعـایـتـان هـمه دم هـست مستـجاب ایـن چـهـرۀ سـیـاه مـرا هـم نـگــاه كـن شـایـد به یـاد آوریــم در صف حـسـاب من از پـل صـراط جـزا بـا نـگـاهـتـان مـانـند بـاد می گـذرم تـنـد و پـر شـتـاب سـاعـی تـریـن مــدرس آداب زنــدگـی شـیـوا سـخـن، مـفــسـر آیـات بـنـدگی قـله نـشین دانش و دین، ای طلایــه دار كـاوشـگـر رمــوز سـمـاوات كـردگـار تـیــغ كـــلام نـغــز شـمـا در مـنـاظـره پِی كـرده است مركـب دجال روزگـار هركس كه خواست پیش شما قد علم كند گـشـته میـان مـعـركۀ بحـث تار و مـار كـوه بـزرگ حـادثـه را بر زمین زدی انگشت بر دهان شده این چرخ كج مدار آقا شـمـا كه واسـطـۀ فــیــض عـالـمـید حیف است مانده اید دراین شهر بی بهار ای كاش سـمت كـشور ما هـم می آمدی پـس لا اقـل به خـانـۀ قـلـبـم قـدم گـذار ای خـضر مست میکـیـدۀ چـشمۀ حـیات من تـشـنه ام شـبـیه خودت تـشـنۀ فـرات آمــوزگـار مـبحـث جـغــرافــیـای دیـن استـاد فـقـه و خـارج دانـش سـرای دین دار و نـدار زنـدگی ات را تو ریـخـتـی تا آخـرین دقـایــق عـمـرت به پای دین از ابـتدای كـودكی ات خـونجگـر شدی زخـم زبـان و طعـنه شنـیدی برای دین با خـشت خـشت اشـك نـمـاز شب شما مسـتحـكـم است تا به ابـد پـایه های دین ای یادگـار كـرب و بلا، زیر كعـب نی سهـمی عـظیـم داشـته ای در بقـای دین دیـدی ســر بُــریـدۀ عـبـاس را بـه نـی بـر شــانـۀ كـبــود نـهــادی لــوای دیـن از نای زخم خورده تان میرسد به گوش در مجـلـس یـزیـد، صـدای رسـای دین با اشـك و آه، شعـله به آئـیــنه می زدی عـمـری به یـاد كـربـبلا سیـنه می زدی
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف وثناى حضرت باقر ندیده دیدۀ گــتى به علم و دانش و تقـوا كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان ازوصف اولكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر نزاید مـادر گـیـتى ز بهر خـدمت مردم به جود وبخشش ولطف وسخاى حضرت باقر به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانـش بى مـنتهاى حضرت باقر اگر گـردد شـفـیع ما به نـزد خالـق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
اى بوسه گاه جن و ملک، خاک پاى تو جــان تـمــام عــالــم خـاکـى فـداى تـو اى اخـتــر سـپـهــر ولایت که تــا ابـد عــالـم مـنـوّر است به نـور لـقـاى تـو ای شهریـار کشور دانش که در جهان نشناخت کس مقام تو را جز خداى تو اى ریزه خـوار سفــره علمت جهـانیان خورشید علم، کرده طلوع از سراى تو اى بـاقـر العـلـوم که هـنـگـام مکـرمت بـاشـد هــزار حـاتـم طـایـى گـداى تـو پـنـجـم ولـىّ و حجّـت خـلاق عـالـمـى لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو درعرصۀ وجود نهى قبل از آنکه پاى داده ســلام احـمـد مـرســل بـراى تـو هر کس تو را شناخت دل از دیگرى برید بـیگـانه گـشت با هـمه کس آشنـاى تو چـندين هـزار عـالـم و دانـشـور فـقـيه آمد بـرون ز مكتب و دانـشـسـراى تو آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد اسلام پـيـشـه كـرده و شد مـبـتلاى تو خـوان طـعـام، آور از بـهـر ميـهـمـان از حـجـره تـهـى يـد قـدرت نـمـاى تو يك عمر سوخت قـلب تو از كينه هشام آن دشـمـن سـيــاه دل بــى حـيــاى تـو تنها نه درعزاى تو چشم بشر گريست آن دشــمــن سـيـاه دل بــى حـيــاى تو اى خـفته همچو گـنج، به ويـرانه بقيع پـر مى زند كـبـوتر دل، در هـواى تو در را به روى امـت اســلام بـستـه اند آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو يابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق اين در مگر به پنجـه مشكـل گشاى تو فـولادى است پـيـر غـلام شـكسـته دل چشم اميد بسته، به لطف و عطـاى تو
: امتیاز
|
غزل پندیات
قانع اگر چو کعبه به یک پیرهن شوی جا دارد آنکه قبلۀ هر مرد و زن شوی ای دل اگـر به پرده ی عشاق ره بری خوش ناله تر زبلبل طرف چـمن شوی اول قـــدم به فـــرق سر خویشتن گذار خواهی اگرخلیل صفت، بت شکن شوی رانی اگر زخویش زلیـخـــای نـفس را مقبول تر ز یوسف گــــل پیرهن شوی رخسار خویش در آینۀ اشـک ما مبـین ترسم که بـیــقــرار رخ خویشتن شوی ای آنکه گه به زلف سخن شانه میـزنی باور مکن که حافظ شیرین سخن شوی خواهی چو مهر جانب افـلاک رو کنی باید که خـاکـســار درِ بوالحـسن شـوی یکشب اگر به خـلوت پـروانه ره بری بی شک چو شمع شاهد هر انجمن شوی
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند سرشک غربتش روان نوا زند ز نای جان نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند به دستها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش چه می شود که قاتلش ز فاطمه حیا کند فتاده در ملالها، به عـشق شـور و حال ها در آن سـیـاه چـال ها، خـدا خـدا خدا کند فـتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟ بخاک بی کسی سرش،کسی نبود در برش کجاست تا که دخـتـرش، اقامه عـزا کند اثر نمانـده از تنـش، دلا بـرو به دیدنش بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند به هردلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
بعد زهرا بهترین زن؛بین زن ها زینب است لاف نَبود گر بگویم عین زهرا زینب است گـر بپرســـی کیست استــاد دبیرستان عشق خــیـل شاگردان همه گویند تنها زینب است گر بسنجی در ترازوی عمل معـیــار صبر صبر گـویــد قهــرمان صبر دنیا زینب است گر مقـــام او بود از جمع معصومین جــدا آن که از هر معصیت باشد مبـرّا زینب است درریاضی گر حساب جمع ازمِنها جداست آن که ازجمع شفاعت نیست مِنها زینب است آن که با تیغ زبان، کاردو صد شمشیرکرد کــوه صبر و استقامت روح تقوا زینب است آن که با ایــــــراد نطـقی کرد مانند عــلی زادّ مرجـانه را محـکـوم و رســوا زینب است آن که بهـر ما جـــهـــــاد فـی سبیل الله را با اسارت می کند تــفسیر و معـنا زینب است با شهامت چون اسارت گشت توأم، عقل گفت آن که در دنیا نظیرش نیست پیدا زینب است شد رقـــم پروندۀ اسلام با خــون حـسیـن آن که با خون سر خود کرد امضاء زینب است شــاعـــر ژولیده می گـــوید به آواز جلی بین زن ها بهترین زن بعد زهـرا زینب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت مادر
زيـنـبـم مـن يــادگـار فــاطـمـه هـمـچو تـو من داغـدار فـاطـمه زينـبـم من؛ يـاس نـيلـوفـر شـده هـمـچو تو از داغ او پرپـر شـده زينبـم من قـد كمان و دل غمين جان زينب، اي پـدر خانه مشين التماست مـي كنم بـيرون روي جاي آه؛ هر لحظه فريادی كشی هستي من هم چو توغارت شده مرغ جان در هجر بی طاقت شده زينبـم؛ گرچـه زغـم پـژمرده ام صبـر از صبـر و تحمل بُـرده ام مـن وصـي اوصـيـاي مــادرم وارثــی بـــر دردهــاي مـــادرم بعد ازاين كد با نـوي خانـه منم بــانـي گــرمـي كــاشـانـه مــنـم خانـه دارت می شـوم جان پـدر بعد ازاين من ميروم در پشت در بـعـد مـادر؛ من بـلا گردان تـو جـان زيـنب ای پـدر قـربـان تو بر ولايت بعد از اين من حاميم در رخ شــمـع امـامـت فـانـی ام همـچو مـادر بعد از اين اُم اَبـم اُم اَب مـی بـاشـم و هـم زيــنــبـم صـاحب آن چـادر خـاكـي منـم از جـفـای دشـمنـان شـاكی مـنـم بعد ازاين باشم براي تـو عـصا بعد مادر چون شـده قـدت دو تا اي پدر بر می كشی از چه تو آه زينـبت محـرم بـود مانـنــد چـاه زينبت كمتر ز خشت وآب نيست اين غم سنگين تازه چيست چيست؟ دردها را از چه ميگوئي به چاه حال زينب بيش ازاين محزون مخواه مـادرم گفـته كـه بـاشـم يـار تـو از برای هـر غمی غـمخوار تو گرچه باشد سيـنه ام كوچك ولی پُر بُـوَد از عـشـق مولايـم عـلی آنـقـدر بـاشد كه سوراخش كنند از لهيـب در شـرر بارش كـنـند دست من كوچكترين خانه است بهـر بـشكستـن ولی آمـاده است مـن سـلام بی جوابت را جواب هم سلامم هم جواب و دل كباب هـمچو مادر درد را پنهان مكن می كُـشيـم عـاقـبت اينسـان مـكن جان زيـنب اي پدر امشب دگر بـر مـزار مــادرم بـا خـود بـبـر خواهـم امشب عـقـده دل وا كنم رازهـای ســيـنـه را افـشـا كـنـم بغض هـا بـگـرفته راه حنـجـرم صد هزاران حرف دارم در سرم درد دلـهـا دارمـــي بــا مــادرم از زبان خود، بـرادر، خـواهـرم بغض هـا بگرفتـه راه هر نفس غصه و غم سـاخته بهـرم قـفس اي پدر غم كرده جانم را به لب بين ز هجر افتاده ام در تاب و تب بين كه ايـوب دلـم بـي تـاب شد صـبـر در وادی دل نـايــاب شد دل هواي كوی مادر كرده است تـنـگ بـاشـد اين دل افـسـرده ام خواهم امشب من پرستاری كنم حـال مـادر پـرسـم و زاري كنم پــرسـم از وضعيـت بـازوی او از نـشـان سـيـنـه و پـهـلـوی او مـادرا بر گو به من يك امـشبی از نـشـان صـورتـت بـا زيـنـبی مادرا برگو كه محسن چون بود بـین ز هجر او دل ما خون بود بعد تـو گلـهاي تـو پـژمـرده انـد از همان شب كودكانت مرده اند طا قتم رفـته زكف ای وای من بــعـد تـو تـنـهـا شـده بـابـای من اشك بـابا در غمت رنگيـن شده غصه ها در سينـه ام سنگين شده حرف طفـلان تو دائم اين سخن مـادرا بـر گـرد خانـه؛ جان من فاطمه ای شيعه را يار و شفـيع كن فدا اين «سائلت» را در بقيع
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
از كـفم هستي من رفته خدايا چـه كنم؟ بعد او غم شده يارم بـه غمـها چه كـنم؟ يك طرف ناله طفلان طرفي طعنه دون يك طرف داغ گرانبار خدايـا چه كنم؟ ترسم اين بستر وسجاده ات اي فاطمه جان بـشـود قـتـلـگـه زينب كبري چـه كـنم؟
بستـر و چـادرتو جـمـع كنـم ليـك بـگـو درو ديواركه نقش است نشانها چه كنم؟ من ازآن كوي كه ره برتو ببستند نروم ليك عدو در نظرم شود هويدا چه كنم؟ كودكانت چوعلي يكسره دلتنـگ توأنـد هـمه از داغ تو گـويند كه بـابا چه كنم؟ زينـبت جاي تو از چـشم بگـيـرد اشكم غربت او زده آتـش بـه دلـهـا چه كـنم؟ دگر از شهر مديـنـه بروم فـاطمه جان اين همه نقش غم ويك دل تنها چه كنم؟ گفت (سائل) زغم غربت حيدربه فغان سوختم زآتش دل؛ گوی تو مولا چه کنم؟
: امتیاز
|
غزل پندیات
هر کس که با ولای علی زاده میشود در بـند عشـق گـشتـه و آزاده مـیشود هر قدر در نگـاه خــلایـق بـزرگ شد درنزد خویش کوچک و افتاده میشود دنبال کسب رزق حلال است بی طمع انــدازه ی کـــفـایــت او داده مـیـشود مــرد جهـاد اکـبـر هـر روزه با گنـاه خلوت نشین هـر شب سجــاده میشود شیعه همیشه چـشم براه شهادت است با یک اشاره حــاضر و آماده میشود پرواز در خیال رخ یار، سخت نیست با دوری از هوا و هوس ساده میشود عالم در انتظار طلوع جــمال توست وقتی غروب هم نـفــس جـاده میشود
: امتیاز
|
غزل پندیات
مـرد دانا گــله از گردش دنیــا نـکـنـــد عمر صرف غـم بیـهوده و بیجا نـکنـد بوستانی که گلش را نبود عهــد و وفــا مـرد آزاده در او میـــل تـمـاشـا نکـنـد صاحب عزم متین باش که از گردش چرخ مــرد بـا عــزم نـیندیـشـد و پـروا نکنـد دانـش ومعرفت آموز که جز تابش علم قـلب تاریک تو را روشن و بینـا نکنـد تلخی عمر بشر حاصل بی تجربگی است مـرد را جـز ثــمــر تجربـه دانـا نکنـد در جهـان تا نکنـی چــارۀ درد دگران دگـری درد تـو درمان و مـداوا نکـنــد محـرم راز کسان باش مکن پرده دری تـا کسی پـرده ز اسـرار تو بـالا نکـند مورد لطف و عنایات خداوندی نـیست آنکه با خلق خدا لطف و مـدارا نـکنـد چرخ با آن عظمت بنده فرمان کسی است که بـجــز بنــدگــی ایـزد یـکـتـا نـکنـد بی نیاز ازهمه شد آنکه چنان ازدل خویش از خدا خـواهد و از خلــق تمنـا نـکنـد تکیه بر لطف خدا کن که کسی حل امور جــز به تــأییـد خــداونـد تـوانـا نکــنـد
: امتیاز
|
غزل پندیات
توبه از جرم وخطا،حال سحر میخواهد خلــوت نیمۀ شب اشک بصر میخواهد وادی طور همین هیئت هر هفتۀ ماست دیدن نــور خــدا اهــل نــظـر میخواهد سختـی گردنـه ی عشـق زمینت نـزند! راه پر پیـچ وخمش مـرد سفـر میخواهد صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم مُـحـرم راز شــدن دیـــدۀ تر میــخـواهد جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق محشر از مــادر ســادات نظر میخواهد ســر عــبـاس به نی پنـد ظریـفی دارد غیر خورشید، سمــاوات قـمـر میخواهد
: امتیاز
|